رفتی دلم شکستی این دل شکسته بهتر پوسیده رشته ی عشق از هم گسسته بهتر
من انتقــام دل را هرگــــــز نگیـــــرم از تو این رفتــه راه ناحــق در خون نشستــــه بهتر
صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ، ولی از این دو دردناک تر
این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش . . .
خداحافظ ای ماه شبهای تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم
” آه ” را بگویید رهایم کند
حسرت هایم را خورده ام
تصمیم هایم را هم گرفته ام
در روز های که او نیست و میدانم که بازنمی گردد … میخواهم بمـــــــــــــــــــــــــــــــــــیرم …!
یک روح پر از بهـــــــــــــانه دارم… برگرد
یک عالمه عاشــــــــــــقانه دارم…برگرد
با این که دلیل رفتنت “من” بودم
یک خواهش کودکانه دارم…برگرد!
اجازه هســـــــــــــــــت که اسم تو را صدا بزنم
به عشق قبلی یک مرد پشت پا بزنم
اجازه هست که عاشق شوم، که روحم را
میان دست عرق کرده تو تا بزنم
دوباره بچه شوم بی بهـــــــــــانه گریه کنم
دوباره سنگ به جمع پرنده ها بزنم
دوباره کنج اتاقم نشسته شــــــــــــــــــعر شوم
و یا نه! یک تلفن به خود شــــــــــــــما بزنم
نسلـی هستــیـم ،
که روزهــا میخــوابیــم..
و شبــهـا بیـــــداریـــم !
چــون..
تــاریـکی شب ، بـــرامــون..
قــابــل تحمـّـل تــر از “تـــاریــکی” روزهــامــونــه !
تعداد صفحات : 35